۩۞۩ دلشکسته ۩۞۩

میخوام بخندم

 می خوام به سردی شب هام بخندم . . .

    می خوام به پوچی فردام بخندم . . .

      
وقتی می بینمت با دیگرونی . . .

            
تو اوج گریه هام می خوام بخندم . . .

                  
می خوام داد بزنم تنهای تنهام . . .

                        
می خوام وقتی میگم تنهام بخندم . .

+ نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:خنده,میخوام گریه کنم,تنها,ساعت 22:4 توسط بهزاد |



 

بعضی آدمها باران را حس می کنن....بقیه فقط خیس می شوند.

 

 

***

 

دیگر نمیگویم گشتم نبود نگرد نیست....

بگذار صادقانه بگویم گشتم. اتفاقا بود. فقط مال من نبود......

بگذار دیگری بگردد لابد مال اوست...

 

 

***

 

....آنقدر مرا سرد کرد

از عشق

از خودش...

که حالا به جای دل بستن یخ بسته ام

آهای! روی احساساتم پا نگذارید... لیز میخورید!!!!!!

+ نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:گشتم نبود نگرد نیست,باران,عشق,ساعت 13:45 توسط بهزاد |



قلــــب شکســـــــته

دیگه اینجام برام مثل یه قبر تنگ و تاریک شده ...

 

که با کوچکترین حرکتی سرم می خوره به سنگهای بالا و پائین ...

 

چند وقتی می شه که کسی بهم سر نزده ...

 

چند سالی می شه کسی بهم نگفته : پسر تو درد دلت چیه ؟

 

چرا همیشه تو خودتی ... چرا با تخیلات ور می ری ؟!!

 

از هر کی هر چی خواستم بهم دادن

 

هیشکی از پول بدش نمی یاد ...

 

اصلا به این اعتقاد ندارم "

 

آخه هر چیزی رو نمی شه با حرف و مادیات جبرانش کرد !

 

مخصوصا "قلــــب شکســـــــته"

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:قلــــب شکســـــــته,تاریک,ساعت 13:40 توسط بهزاد |



سکوت

 

من سکوت خویش را گم کرده ام!

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من؛که خود افسانه می پرداختم،

عاقبت افسانه ی مردم شدم

+ نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:سکوت,افسانه,ساعت 18:43 توسط بهزاد |



عاشـــــق تنــــــــــها

    خیلی وقته که اینارو می خوام بگم ،

 

اما نمی شه !!!....

 

همیشه هزار تا چیز هست

 

که وقتی برات نمی زاره به این چیزا برسی ...

 

البته دیگه فرقی هم نمی کنه ...!

 

خیلی وقته که کار از کار گذشته ....

 

البته تو هم حق داشتی !...

 

تو حــــــق داشتی ...

 

گرفتار دیوونه شده بودی !!!...

 

حالا من اینجام ،

 

تنـــــها ، تنـــــــــــهای تنها ...

 

مثل همیشه ،

 

دلم نمی خواد این جا باشم .

 

همه چیزایی که بهت گفتم دروغ بود ...

 

همه چیزایی که برات تعریف کردم ...

 

دروغ بود ...

 

همش دروغ بود ...!

 

به جزء ... .... دوستت دارم ... ... !@!؟

 

گرفتارت شدم !!!!!!... 


+ نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:عاشـــــق تنــــــــــها,می خوام بگم,تنـــــها , تنـــــــــــهای تنها,دروغ,گرفتارت شدم,دوستت دارم,ساعت 18:19 توسط بهزاد |



خسته شدم

 به خدا خسته شدم از بس به آدمایی که   

میخوان جای تو رو تو قلبم بگیرن

 

گفتم : ببخشید اینجا جای دوستمه ، الان برمیگرده ...!!!

 

+ نوشته شده در دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:خسته,قلبم,ببخشید,ساعت 14:4 توسط بهزاد |



نمی خواهم

نمی خواهم نبودنت

از شمارش انگشتانم بیشتر شود...

اما این روزها کاری از دستانم بر نمی آید...

پشت همین واژه ها


پنهان می شوم

تا تو پیدایم کنی

دستم نرسد به دیوار تا بگویم سُک سُک

آن وقت تکیه بدهم به توبگویم


بالاخره پیدایم کردی...

+ نوشته شده در یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:دیوار,نمی خواهم,ساعت 15:39 توسط بهزاد |



خدا حافظی تلخ

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد



که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد




لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم


هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد





با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر


هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد





هر کسی در دل من جای خودش را دارد


جانشین تو در این سینه خداوند نشد





خواستند از تو بگویند شبی شاعرها


عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

 

 

+ نوشته شده در شنبه 30 بهمن 1389برچسب:تلخ,سوگند,ساعت 14:19 توسط بهزاد |



دل تنگم


بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست 


آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب


در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست


آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد


بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست


بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است


مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق


                                  وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
+ نوشته شده در شنبه 30 بهمن 1389برچسب:دل تنگم,قفس,دوری,عشق,ساعت 14:3 توسط بهزاد |



بی نام

 

گفتي :عاشقا نهايت عشق نيست 

 

 

 

                              گفتم: سبزه زلرش باطل نيست

 

 

 

 

گفتي :شعر هايت همه رنج و عذاب

 

 

 

                           گفتم :عاشقم بر فرض محال

 

 

 

 

گفتي :عشق چيست تو مي داني؟

 

 

 

                        گفتم :عشق هست معناي ناداني

 

 

 

 

گفتي :عشق فقط غم نيست

 

 

 

                       گفتم :غمش تموم زندگي ايست

 

 

 

 

گفتي:چرا عشق همزبانش دوري ايست

 

 

 

                      گفتم:شيريني اش درد دو ري ايست

 

 

 

 

گفتي:چرا ماندن هميشه سخت است؟

 

 

 

                      گفتم:كودك عشقت كم سال است

 

 

 

 

گفتي:مرا اين شوريده حالي چه حاصل ؟ 

 

 

 

                    گفتم : زماني مي رسد داني بي حا صل

 

 

 

 

گفتي:پس از عشق فا صله گيرم

 

 

 

                   گفتم:از نفسهايم چه بگويم

 

 

 

 

گفتي :بي ترديد عاشقم كردي

 

 

 

                    گفتم:عاشق نيستس عاشقي نكردي

 

 

 

 

گفتي:پس اين همه عذاب چيست؟

 

 

 

                     گفتم:عاشقا نه هايم همه دلتنگي ايست

 

 

 

 

گفتي :از من خام نباش دلگير

 

 

 

                     گفتم:عشق حاصل همين خا مي ايست

 

 

 

 

گفتي مي پندارم كه تو عاشق تريني

 

 

 

                   گفتم:عاشق ترين هم شود قرباني

 

 

 

 

گفتي:قربا ني تو ميشوم روزي

 

 

 

                  گفتم:آن روز من دهم ميهماني

 

 

 

 

گفتي :مهما ني اش به عهده ي من

 

 

 

                    گفتم:مهمانش تو هستي در مرگ عاشقا نه ام

 

 

 

 

گفتي : اخر داستان عشقت همين بود؟

 

 

 

                    گفتم : معني عشق همين است

 

 

 

 

گفتي:پس عشق از وصال مي گريزد

 

 

 

                    گفتم:وصال به پاي عشق نمي سوزد

 

 

 

 

گفتي :عشق چيست بي حاصل؟

 

 

 

                      گفتم :حاصلش نيست وصال عاشق

 

 

 

 

گفتي: پس ما هر دو عاشق ترينيم؟ 

 

 

 

                       گفتم :خوب مي داني كه هر دو غافل ترينيم

 

 

 

 

گفتي:پس هر دو مي شويم قرباني

 

 

 

                       گفتم:گر شويم قرباني ما هم ماندگاريم

 

 

+ نوشته شده در جمعه 22 بهمن 1389برچسب:عاشق,عشق چیست,ساعت 18:50 توسط بهزاد |



خسته

بي‌دل وخسته دراين شهرم ودلداري نيست


غم دل باكه توان گفت كه غمخواري نيست


شب به بالين من خسته به غيرازغم دوست


زآشنايان كهن ياروپرستاري نيست


يارب اين شهرچه شهريست كه صديوسف‌دل


به كلافي نبردپشم وخريداري نيست


فكربهبودخوداي دل بكن ازجاي دگر

 

كاندراين شهرطبيب دل بيماري نيست

 


+ نوشته شده در جمعه 22 بهمن 1389برچسب:خسته,دل,شب,ساعت 13:9 توسط بهزاد |



بی نام

می‌نویـسم، چـون می‌دانم هیچ گـاه نوشته‌هایـم را نـمی‌خوانی، حرف نمی‌زنم، چون

 

 

می‌دانم هیچ گاه حرف‌هایم را نمی‌فهمی، نگاهت نمی‌کنم، چون تو اصلا نگاهم را

 

 

نمی‌بینی،صدایت نمی‌زنم، زیرا اشک‌های من برای تو بی‌فایده است، فقط می‌خندم،

 

چون تو در هر صورت می‌گویی من دیوانه‌ام

+ نوشته شده در چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:,ساعت 13:33 توسط بهزاد |



رفتن

 

دوست دارم بروم سر به سرم نگذاريد

 


گريه ام را به حساب سفرم نگذاريد

 
 
 


دوست دارم كه به پابوسى باران بروم

 


آسمان گفته كه پا روى پرم نگذاريد

 
 
 


اين قدر آينه ها را به رخ من نكشيد

 


اين قدر داغ جنون بر جگرم نگذاريد

 
 
 


آخرين حرف من اين است، زمينى نشويد

 


فقط از حال زمين بى خبرم نگذاريد...

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:رفتن,باران,آسمان,ساعت 13:19 توسط بهزاد |



آنقدر سخت به من سنگ زدی

قامت پنــجره اینبارشکست


حیف شد حرمت دیدار شکست

 


آمدم پیش تو آهـی بکشم

 




بغض بین در و دیوار شکست


آنقدر سخت به من سنگ زدی


که دل سنگ هم انگار شکست



خواب دیدم که به دارم زده ای


گریه کردم کمر دار شکست


قلمــم حکم سرافـرازی ها



پیش تو خم شد و ناچار شکست

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:شکست,بغض,حرمت,سنگ,دل,گریه,ساعت 12:58 توسط بهزاد |



لعنت به این دنیا

آیا این تقدیر منه؟؟؟؟؟


تا روزها در جاده دلتنگی بنشینم و


افسوس دوری تو را بخورم.


درختان جاده زندگیم در حال خشک شدن هستند.


افسوس که تو دیگر در کنارم نیستی


افسوس که سرنوشت برای ما جدایی را رقم زده .


افسوس که هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر می شوی


گفتی ما بدون هم خوشبخت تریم اما....


اما خوشبختی من در با تو بودن بود


افسوس که خوشی ها تمام شد


افسوس که باهم بودن ها تمام شد


اما اگر تو بدون من خوشبختی


دوری را تحمل می کنم


من و تو دو خط موازی بودیم که هرگز نقاشی پیدا نشد


تا دو سر ما را عاشقانه به هم برساند

 


و تا آخر این دنیا موازی خواهیم ماند.

 


 

لعنت به این دنیا!!!

 

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:لعنت, دنیا, تقدیر,دلتنگی,افسوس,سرنوشت,ساعت 23:38 توسط بهزاد |



سوختن

 پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت


                                      بیچاره از این عشق سوختن آموخت


فرق منو پروانه در اینست


                               پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت

+ نوشته شده در دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:شمع,سوختن,پروانه,ساعت 17:58 توسط بهزاد |



شکست

 

  سنگ صبوری ام شکست  

 

 


  بر سر حوری ام شکست  

 

 


  چون که نیامدش به من  

 

 


  صنم ز دوری ام شکست  

 

 


  چون که نبودش بت من  

 

 


  کوزه اشک کوری ام شکست  

 

 


  من چه کنم ز دست او  

 

 


  که دست زوری ام شکست ... 

 

 

+ نوشته شده در دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:شکست,سنگ,کوزه,ساعت 14:32 توسط بهزاد |



سکوت

 

سکوت کن دلم اینجا سکوت اجباریست !!!!

اگر چه حرف و غزل از نگاهمان جاریست

همیشه عشق برایم سکوت و ابهام است

شبیه دیدن تو بین خواب و بیداریست

دلم شکست تا خدا و آه ای مردم

چقدر طعنه و زخم زبانتان کاریست

سکوت کن دلم اینجا سکوت اجباریست !!!!


+ نوشته شده در یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:سکوت,شکست,ساعت 20:27 توسط بهزاد |



من از تو بی وفاترم

 

تکیه به شونه هام نکن٬من از خودت خسته ترم

 

 

برای من بازی نکن٬من از تو دیوونه ترم

 

 

اشکاتو هی نشون نده٬من از تو دل نازکترم

 

 

اما اگه پاش برسه من از تو بی وفاترم

 

 

کی گفت به جرم عاشقی یه عمری پرپرم کنی؟

 

 

کنج قس تو بی کسی چادر غم سرم کنی!

 

 

کی گفت که عشقتو عزیز پنهون کنی ازینو اون؟

 

به خاطره خودت شده پا بذاری رو قولامون! 

 

 

کی گفت بری تنها سفر ٬منم تو جاده ها باشم؟

 

 

چشمام همیشه پی تو منتظر خبر باشم!

 

 

یه عمر منو بازی دادی

 

 

حسرتو خون دل دادی !!!

 

 

یه عمر با اون سکوت سرد

 

 

سیاهی تحویلم دادی!!!

 

 

ما که به هم نمی رسیم    

 

 

بسه دیگه بزار برم

 

 

خسته شدم از انتظار

 

 

می خوام که تنهات بزارم!!!

 

 

وقتی که تنها بمونی 

 

 

قدر منو خوب می دونی

 

 

اما بدون دیر میشه و

 

 

با رویا تنها می مونی!!!!!

+ نوشته شده در یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:بی وفا,خسته,دیوونه,ساعت 19:53 توسط بهزاد |



شعر بی نام(3)

 

يک شب افول مي کند ناگه ستاره

 دل هم قبول مي کند که گشته پاره


يک شب ستاره مي شود ارام و خاموش


در قلب و ذهنم مي شود ناگه فراموش


يک شب نگاهش مي درد روياي من را


تا ناکجا ها مي برد روياي من را


يک شب فضاي خالي انگشت دستم


مي گويد آهسته از اين هم دل گسستم


يک شب نمي بارد دگر چشمان خيسم


اين آخرين شعر است برايش مي نويسم


يک شب صداقت از نگاهش مي کشد پر


قلبش به قرباني بعدي مي زند سر


يک شب خودم مي فهمم اينجا نيست تيشه


ديگر نه من ليلي نه او مجنون هميشه


 يک شب شبم را مي کند بي نور معنا


يک شب دلم مي ماند و معناي تنها


يک شب که با پاي دلش آمد به خوابم 


رفتش به ناز ديگري تا من بخوابم


يک شب پس آورد آن نگاهي را که دزديد


آرامشم را به من آن شب باز بخشيد


 يک شب نه امشب مي رسد شعرم به پايان

 


ديگر خداحافظ ستاره شعر باران


 


 

بهار بانو  


+ نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:نگاه,ستاره,شب,ساعت 18:35 توسط بهزاد |



شعر بی نام(2)

توی این زمونه عشقم دیگه مشتری نداره



قصر رویا های آبی حتی یه پری نداره



دیگه این دوره زمونه عاشقی سرش نمیشه



دیگه کشکه بشی فرهاد و بری دنباله تیشه



دنیا این روزا همینه یه روزی خوبه یه روز بد



یه روزی یکی میاد و جلوی راهت میشه سد



میگه توی این زمونه فرهاد قصه ها میشه



میگه کاری کردی با اون بشه مجنون تا همیشه



مثه ماستای چکیده عشقش اول سفته سفته



با غرورش میگه صدبار مگه عاشق شدن مفته



هی واسش از چپ و از راست یا آهنگ یا شعر میخونه



میگه فرهاد کیه؟دیگه بیستون کندن آسونه



واسه شیرینه بیچاره همش از کوه کنی میگه



 همش از اینکه تو هر روز توخیاله منی میگه



تندوتند نامه و تلفن پشت سر هم



از این حرفا که عزیزم نخوری یه وقتی تو غم



اوایل عاشقیاش وقتی میشه آخره ماه



چشماش انگار نمیبینه رقمای فیشه همراه



خلاصه هی خالی بندی،هی دوست دارم،عزیزی



خودتون بهتر میدونید،هم دروغ،هم زبون ریزی



یکی دو ماهی که که طی شد،ترش میشه ماسته چکیده



مجبوری دوغش کنی چون،چون مزه ی خوبش پریده



آره دیگه اون زمونه که میگن:عشق مثه دوغه



مجنونا هی لیلی میخوان،سرشون خیلی شلوغه



مجنونی که هی میگفتش:مثه پرتقال دزفول

 



عشقمون خیلی شیرینه،درسای عشقُ شده فول

 


رو میشه دستش که آره

 


عاشقی پر از کلک بود

 


آخر صندوقه میوه پرتقالش پر از کپک بود

 

 

 

آشپز عاشقای امروز درست عینه آشه شلقم

 

 


هر جوری که میپسنده عشقارو میکنه در هم

 

 

مجنونای امروزی که قدر عشقُ نمیدونن

 

 

تنها کارشون همینه خاطراتُ میسوزونن

 

 

اون زمونه که وا میره دیگه عشقا و علاقه

 

 

با خودش فکر میکنه که:آی لاو یوم (I Love youm)خیلی داغه

 

 

فرهاد عشقای امروز با خودش میگه که یه کم

 

 

کم کنم داغیه عشقُ نکنه خودم بسوزم

 

 

پس دیگه قطع میشه نامه تا عمل کنه به حرفش

 

 

تلفناشم کم میشه تا پولش بشه به صرفش

 

 

اون که میگف انده(end) عشقه اونم این عشقه نهفته

 

 

یه کاری میکنه که عشق از جلو چشات بیفته

 

 

بیچاره شیرینه قصه که می خواد اونو ببینه

 

 

مثه ارباب راجوها توو صف باید بشینه

 

 

تازه وقتی میبینه میگه حوصله نداره

 

 

آخه مشغوله بیچاره نمی دونه سر کاره

 

 

با تمومه مهربونیش میگه:حتما یو مریضی

 

 

ولی داد میزنه:خوبم،احتیاجی نیس اشک بریزی

 


وقتی فریاد میزنه اون

 

 

لیلی میشه مات و مبهوت

 

 

تازه میفهمه غرورش واسه هیچی شده دود

 

 

ولی باز میگه :آخه من اسیر توام توو  این بند

 

 

با کنایه میگه:بابا وفا دیگه کیلو چند؟

 

 

آره راس میگه این روزا وفا اینقدر گرونه

 

 

هیچ کسی عمدا نمی خواد قیمته اونو بدونه

 

 

بگذریم باقی قصه...

 

 

مجنونه میگه به یارش:نه دیگه واسش میمیره نه دیگه هست بیقرارش

 

 

ماجرای عشق اول میرسه واسش به آخر

 

 

عشق واقعی توو دنیا این روزا هست خیلی نادر

 

 

عاشق دیونه ی ما دوباره توی خیابون

 

 

در حال متراژ میبینه یکی رو باز میشه مجنون

 

 

دوباره میگه که:آره اونی که می خوام همینه

 

 

میگه به کیس مقابل که واسش مثه شیرینه

 

 

دوباره قصه از اول باز میشه تکرار و تکرار

 

 

باز دروغ توو حرفُ باز حیله توو رفتار و گفتار

 

 

باز تمومه اون مراحل واسه یه آدمه ساده

 

 

از این عاشقای پر مکر توو این دنیا زیاده

 

 

خلاصه این روزا تنها حواسه که در وجوده

 

 

وقتی میشکنه یه قلبُ میگه:این لیلیم نبوده

 

 

حرفه عاشقای امروز پره تزویر و دروغه

 

 

میبینید؟چاره ندارم که میگم:عاشقی مثه دوغه

 

 

حالا که قصه ی پره نیرنگُ شنیدید

 

 

هر کی گفت عاشقتونه فکر کنید اونو ندیدید

 

 

 

 


بهار بانو

+ نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:عاشقی,شعر,ساعت 18:22 توسط بهزاد |



پیامک

 

حالا که بشکن بشکنه امیدوارم یکی هم ماله تورو بشکنه

 

 

 

یادته بهت گفتم که خشت دیوار دلتم، تو هم منو شکستی.ولی اشکالی نداره، حالا خاک زیر پاتم !

 

 

 

آری دوستی دو نیمه دارد نیمی از آن عشقی است که دل تو را بیقرار کرده است و نیمی دیگر آن محبتی است که در دل من می تپد

 

 

 

من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو، به دو چیزاعتقاد دارم یکی خدا ودیگری تو، من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری خوشبختی تو

 

 

 

کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت : غرور ، عشق ، دروغ اونوقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت

 

 

 

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

 

+ نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:پیامک,ساعت 18:3 توسط بهزاد |



شعر بی نام(1)

 

رفتن تو براي دلم چه غريب بود

 

اينکه دگر مرا دوست نداشتي عجيب بود

 

تو که پيوند داده بودي دل مرا با عشق

 

چشم هايت براي درد دلم چون طبيب بود

 

تو که با نگاه هاي من حرف مي زدي

 

باورم نمي شود که نگاهت فريب بود

 

اولش شرم از تماشاي من داشتي جنس و رنگ نگاهت نجيب بود

 

رفتي و با غمت ماندم و رودي از اشک

 

چشم من ديگر از ديدنت بي نصيب بود

 

باورم نمي شود من تو را با کسي ديدم آنروز

 

آه خداي من چه کنم او رقيب بود

 

چشم هاي زارو حال بيمارم از نديدنت

 

مثل فصل خزان يک درخت سيب بود

 

مي پذيرم کسي ديگري را تو مي خواهي

 

قهر تو چون کشیدن دلم به صلیب بود

 

 

                                                                                                                                        بهار بانو

                                                                                                                                            ۲/۱۰/۸۴   


+ نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:بی نام,خزان,نگاهت,شعر,ساعت 17:26 توسط بهزاد |



دل شکسته

 


خــانه ات گــــردد خـراب روی سرت ،خانه خراب

 

چشــم هایت وا کــن ایـن دنیــا بود تنها ســـراب

 

ســـوختـم در آتش هجـــــر عــزیــزان این چنین

 

آتشی دیگـــر نـزن بــر من کـــه گـــردیـدم کباب

 

آن چنــان ســاییـده اند روح و تنــم ایـن غصه ها

 

نازکـم ،خــواهم شکست با یک تلنگر چون حباب

+ نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:دل شکسته,خانه خراب,شکست,ساعت 15:39 توسط بهزاد |



 

ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی

 

 
دعوت ما بوده ای، مهمان مردم می شوی ؟!!!

 
 
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
 

نیمه جانی است درین فاصله قربان شما
 
 
کجایی ای رفیق نیمه راهم
 

که من در چاه شبهای سیاهم
 

نمی بخشد کسی جز غم پناهم
 

نه تنها از تو نالم کز خدا هم
 
 
درسکوت دادگاه سرنوشت
 
 
عشق برما حکم سنگینی نوشت 
 
 
گفته شد دل داده ها از هم جدا
 
 
وای بر این حکم و این قانون زشت
 
 
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود 
 
 
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود 
 
 
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر 
 
 
مهربانی حاکم کل مناطق می شود
 
 
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟ 
 
 
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟ 
 
 
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
 
 
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
 
 
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
 
 
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب 
 
 
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه 
 
 
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب
 
 
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
 
 
با اشکتمام کوچه را تر کردم  
 
 
وقتی که شکست بغض تنهایی من
 
 
وابستگی ام را به تو باور کردم
 
 
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته 
 
 
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته 
 
 
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
 
 
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
 
 
آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
 
 
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
 
 
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
 

یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد !

 

 

+ نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:تبسم,جدا,خسته,غمگین,ساعت 15:17 توسط بهزاد |



مرگ

 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

 

در بهاری روشن از امواج نور

 

در زمستان غبار الود و دور

 
 

یا خزانی خالی از فریاد و شور

 
 

بعدها نام مرا باران و باد

 
 

نرم می شویند از رخسار سنگ

 
 

گور گمنام میماند به راه

 
 

فارغ از افسانه های نام و ننگ

+ نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:مرگ,بهار,خزان,زمستان,رخسار,فارغ,ساعت 18:27 توسط بهزاد |



مي رسد روزي

 

مي رسد روزي كه فرياد وفا را سر كني

 


مي رسد روزي كه احساس مرا باور كني

 


مي رسد روزي كه نادم باشي از رفتار خود

 


خاطرات رفته ام را مو به مو از بر كني

 


مي رسد روزي كه تنها ماند از من يادگار

 


نامه هايي را كه با درياي اشكت تر مي كني

 

مي رسد روزي كه تنها در مسير بي كسي

 


بوته هاي وحشي گل را ز غم پر پر كني

 


مي رسد روزي كه صبرت سر شود در پاي من

 


آن زمان احساس امروز مرا باور كني

+ نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:می رسد,احساس,باور,یادگار,گل,غم,ساعت 18:15 توسط بهزاد |



آتش

 

سوختم بزن باران شايد تو خاموشم کني

 

شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني

 

 آه باران من سراپاي وجودم آتش است

 

 پس بزن باران شايد تو خاموشم کني


+ نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:آتش,خاموش,باران,ساعت 18:2 توسط بهزاد |



خداحافظ

 

Top of Form

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

   خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

      خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

         در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

            و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

               و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

                  چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

                     چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

                        خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی

                           خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

                              خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

                                 خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

+ نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:خداحافظ,هرگز,دلبستگی,غزل,ساعت 15:3 توسط بهزاد |



بوسه

 

دعوتم کن به یه بوسه گوشیه دنج یه رویا

 


 

من میخام با تو بمونم از الان تا ته رویا

 


 

من میخام باشم کنارت با همین رویا بمیرم

 


 

من میخام بمیرم اما دستاتو توی دستام بگیرم

 


واسه به تو رسیدن این همه شب رو دویدم

 


 

خسته از طلوع فردا شب به شب خوابتو دیدم


+ نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:بوسه, دعوت , بمیرم , رویا,دستات, شب,ساعت 14:51 توسط بهزاد |



فراموش


چه زود فراموش می شوم



انگار سالهاست که من مرده ام

 

اما هنوز ذهن زخمی ام

 

یاد تو را نشانه می رود      http://zibasazi01.persiangig.com/www.Pichak.net59.gif

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:یاد تو , فراموش , مرده ام,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



تنهاییم

ببین اندام تنهاییم را 

 

 
که در لحظه های خاکستری

http://zibasazi01.persiangig.com/www.Pichak.net27.gif  در انتظار طلوع خورشید است

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:تنها, انتظار, طلوع, خورشید , لحظه,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



تا حرف می زنی





چشمانم خیس می شود


http://aksha5.persiangig.com/image/%D8%B9%D8%A72/aksha.ir.gifگویی غمی در صدایت نهفته است

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:خیس, غم,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



حسرت

 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comکی با اشکای تو یه اسمون ستاره ساختبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 

 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comکی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باختبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comکی بود که با نگاه توبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comخواب و خیال عشق و دیدبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comکی بود که واسه تو از همه دنیا دل بریدبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comنگو کی بود کجایی بودبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comاون که برات دیوونه بودبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comرو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بودبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comمن بودم اون که دلش رو سادهبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comبه پای تو گذاشتبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comاون که واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشتبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comمن بودم اون که دل اخر عشق تو رو خوندبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comاون که به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوندبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com


 

بهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comحسرت دوست داشتن تو همیشگی بودبهار-بیست دات كام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:اشک, عاشق,عشق,نگاه,دنیا,حسرت,,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



انتظار

ساز دهنی ام را بی حضور تو به دهانم می گذارم

 

 

و سرخوش از عشقت نوای خاموش قلبم را می نوازم

 

 

تا شاید نسیم صدایم را به تو برساند

 

 

و باز تو را به یاد قلب سوخته ام بیندازد

 

 

گر چه خیلی دیر است اما

 

 

هنوز هم چشم به راه جاده ای هستم

 

 

که از ان به اسمان ها پیوستی

 

 

و هیچ کبوتری خبر از برگشتنت نیاورد و

 

 


     باز هم کنار جاده بی حضور تو می نوازم

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:ساز دهنی, قلب, انتظار,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



دلشکسته

 

دست از سرم بردار ، کنار تو نمی مونم  


 

  یه روز میگفتم عاشقم ، اما دیگه نمی تونم  

 

 


♥♥♥♥♥

 

تقصیر هیچکس دیگه نیست ، قصه ی ما تموم شده  


 

  حیف همه خاطره ها ، به پای کی حروم شده  

 


♥♥♥♥♥


 

  دروغ می گفتی که ، برم از بی کسی دق می کنی  


 

  اشکاتو باور ندارم ، بی خودی هق هق می کنی  


♥♥♥♥♥

 

 

  یادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برام  


 

  قسم می خوردی پیش من که جز تو عشقی نمیخوام  


♥♥♥♥♥


 

  دست خودم نیست که دیگه هیچکسی باور ندارم  


 

  این چیزا تقصیر توه تلافیشو در می یارم...  

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:دلشکسته, عاشقم,قصه,اشک,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



چه زیباست

 

 چه زیباست به خاطر تو زیستن

 

                                                         و برای تو ماندن

 

                                        و به پای تو مردن

 

                                   و به عشق تو سوختن

 

                                 و چه تلخ و غم انگیز است

 

                                                دور از تو بودن

 

                                           برای تو گریستن

 

                          و به عشق زیبای تو نرسیدن

 

                      ای کاش می دانستی بدون تو

 

                               مرگ گواراترین زندگی است


+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:زیبا,تلخ, غم انگیز,مرگ, زندگی,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



بغض عشق

دلم همچو اسمان

                     پر از ابرهای بارانیست

                                         ای کاش

                                   دلم امشب بگرید

                                 شاید که بغض عشق

                                       در چشمانم بشکند ........

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:بغض عشق , بغض,دلم,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



دروغ

  Heart Beatاون که می گفت  Heart Beat

                      Heart Beat جونش به جونت بده  Heart Beat

                                       Heart Beatحالا داره   Heart Beat

                          Heart Beatبه گریه هات می خنده  Heart Beat

                                     Heart Beatاون که می گفت  Heart Beat

                                         Heart Beat بدون تو می میره  Heart Beat

                                                   Heart Beatدروغ می گه  Heart Beat

                                                Heart Beatدلش جنسه کویره  Heart Beat

                                                   Heart Beatدروغ می گه   Heart Beat

                                 Heart Beatتو گوش نده به حرفاش  Heart Beat

              Heart Beatنگو هنوز می خوای بمونی باهاش  Heart Beat

             Heart Beatخیال نکن بدون اون می میری  Heart Beat

                                  Heart Beatبذار بره  Heart Beat

                          Heart Beat نباشه جون می گیری..........  Heart Beat

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:دل,خیال,دروغ,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



دلتنگی

            تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com هنوز بدرود نگفتی

                              دلم برات تنگ شده

                             چه بر من خواهد گذشت

                               زمانی که از من دور باشی

                                                    وقتی تنهایی

                                               به من بیندیش

                                   که من در رویای تو

                             شعر خواهم سرود

 

                            برای چشمانت و دلتنگی           تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:دلتنگی,,ساعت 1:57 توسط بهزاد |



 

من مورچه اي رو مسخره مي کردم که سال ها عاشق يک تفاله ي چايي بود خودم رو فراموش کردم که زماني عاشق آشغالي بودم که فکر مي کردم آدمه !

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:مورچه,عاشق, دلشکسته,فراموش,ساعت 1:5 توسط بهزاد |